گوسفند یکسری کارهایی رو میتونه بکنه که شیر نمیتونه و برعکسش هم هست.
برای مثال، شیر میتواند گوشت بخورد و نمیتواند با ساختار دندان هایش، علف و خار رو بجود و گوسفند میتواند خار بخورد و نمیتواند گوشت را بجود.
کدام خوشبخت تر اند؟
شما دوست دارید گوسفند باشید یا شیر؟
اگر دوست دارید شیر باشید، شیر سیرک بودن را ترجیح میدهید یا شیر بیابان بودن را؟
برای جواب دادن به این سوال، به یک فرضیه نیاز داریم. فرضیه ای که برای ما ارزش را مشخص کند. فرضیه ای که آنرا بپذیریم.
من برای ارزش، یک فرضیه دارم و آن خداست. بنظر من اگر هر موجودی طوری که خداوند خواسته است زندگی کند و شرایط فعلی اش و داشته هایش را بپذیرد، آن جاندار، زندگی اش بسیار ارزشمند و شایسته ی غبطه خوردن است.
هم آن شیر ها و هم آن گوسفند از آنجا که خواست خداوند بر این بوده است که به انسان خدمت کنند، زندگی عالی ای دارند.
همگی در مسیر فطرت و هدف خلقت شان قرار دارند. حتی شیر سیرک!
وظیفه ی حیوانات خدمت به انسان هاست. حال میتواند بصورت انجام حرکات نمایشی و کسب رزق برای صاحب سیرک باشد خواه بصورت اینکه با شکار کردن جمعیت حیوانات و چرخه ی حیات را معتدل نگه دارد و...
اما دقت کنید که صاحب سیرک باید بدون هیچ ظلم و آسیب رساندن ای از شیر استفاده کند. در آن صورت با حضور شیر در سیرک مخالفتی ندارم.
و حال انسان، فقیر یا ثروتمند، مادامی که بدنبال شناخت خود، شناخت خدا و رسول خدا و اهتمام داشتن بر انجام دستورات خداوند باشد، بنظر من زندگی باارزشی دارد.
حال سوال اینکه دوست دارید شیر باشید یا گوسفند را اینگونه مطرح میکنم
دوست دارید دکتر باشید یا کارگر؟
فقیر باشید یا ثروتمند؟
زن باشید یا مرد؟
تمام اینها وقتی جواب صحیحی دارند که داوری و انتخاب شما بر اساس فرضیه صحیحی باشد. لذا قبل از فکر کردن به اینها به فرضیه هایی که باتوجه به آنها چیزی را باارزش یا کم ارزش میدانید توجه کنید