مهندس سجادی

از یک موجود فناناپذیر، نادان، شکاک و امیدوار مطلبی بخوانیم

مهندس سجادی

از یک موجود فناناپذیر، نادان، شکاک و امیدوار مطلبی بخوانیم

درست میشه؟ خیالت راحت!
تا خدا هست ، زندگی باید کرد ...

۲۲تیر

در روابط تون با بقیه زود نشون بدید که ناراحت اید

و اگر کسی دیدین یه ذره ناراحته زود ازش بپرسید چی شده

اصرار کنید

پیگیر باشید تا بفهمید چی توی ذهنشه

گاهی اوقات یک برداشت اشتباه از حرف یا رفتار همدیگه داریم که همون باعث میشه کلا اشتباه قضاوت کنیم

و چقدر خوبه که هرچه سریع تر این سوء تفاهم ها برطرف بشن

ابوالفضل سجادی
۲۸ارديبهشت

یک چیزی به ذهنم رسید! عدد لگاریتمی، هرچی عدد بیشتر بشه، به صفر نزدیک تر میشه! اما به صفر نمیرسه!!! هرگز!

 

چجوری ممکنه عدد لگاریتمی رو تا بی نهایت عدد ادامه بدی و به صفر نرسه و این جای تعجب نداشته باشه و همه ی معلم ها و دانش آموزان قبولش دارند

 

اما اینکه بی پایان، مردم در بهشت هستند و غرق در لذت اند رو بعضی ها ممکنه نتونن قبول کنند؟!

ابوالفضل سجادی
۲۶اسفند

دیگه تصمیم گرفتم که خودمو بشناسم

به حرف دیگران نکنم 

مطابق خودم تصمیم بگیرم 

اگر خواستم برم سفر، هم طرف مقابلم ماشینش در حد من باشه هم ثروتش هم روحیاتش کلا بودن با افرادی متفاوت از خودم، اذیت کننده است، هم برای من هم اونها

از طرفی هرکسی دریایی از روحیات مختلفه

سعی کنم با افراد، در شرایطی باشم که روحیات شون در اون شرایط مشابه منه

ابوالفضل سجادی
۲۶اسفند

امروز با یکی از اقوام رفتیم از یک آشپزخانه غذای بگیریم برای نذری

بعدش ایشون گفت از جاده بریم (طول مسیر تقریبا دو سه برابر شد، اما میشد داخلش راحت گاز داد) منم گفتم باشه از جاده بریم.

اون بنده خدا با توجه به اینکه من پشت سرش بودم و مسیر رو بلد نبودم حدودا 120 کیلومتر بر ساعت سرعت میرفت و الا مطمئنم 150 160 رو میرفت!

بعد من خب ماشینم به ماشین ایشون نمی‌رسید! اصلا خودمم روحیه ام اونجوری نیست! من ترجیح میدم آروم برم و ترجیحا مسیر کوتاه و میانبر.

اما با شخصی مواجه بودم که ترجیح میداد تند بره حتی اگر مسیرش طولانی تر بشه.

 

میخوام بگم که نه روحیه مون مثل هم بود

نه ماشین مون 😂😂😂😂😂

 

آقا، پیر شدم من توی این مسیر

هی گاز میدادم مگه می‌رسیدم بهش

 

بعدم قربون ماشینم برم که از صد تا سرعت به بالا، در و دیوارش به اذن خدا به سخن در میان 🤣🤣🤣🤣

اما ماشین ایشون تا صد و سی تا اصلا انگار هنوز راه نیفتاده ماشین، نرم و کم صدا...

 

خب من همون اول توی مپ زدم مقصد رو، تا مدت ها که مپ میگفت برگرد و از جاده نرو و از داخل شهر برو

 

از یه جایی به بعد دیگه مسیر مپ و ما یکی شد

 

بعد حداقل پنج بار مپ میگفت دیگه از اینجا بپیچ و برو داخل شهر، من از پشت سر اون قوم مون چراغ راهنما میزدم که باید بپیچیم، باز اون بنده خدا میدیدم هنوز توی جاده ادامه می‌داد.

 

بعد از پنج شش بار دیگه بیخیالش شدم، طبق حرف مپ رفتم و دیدم ایشون باز نپیچید! اما من دیگه پیچیدم. 

 

زنگ زد که کجا موندی؟! و پل رو باید از زیرش بری... منم گفتم گم تون کردم و طبق مپ میام و بلدم مسیر رو 😭

 

آی بابا! مسیر نیم ساعته رو به یک ساعت اومدم

کلی هم سر و صدای ماشین و...

ایشون به نظرش به نفع من کار کرده بود

بالاخره من رو از مسیری برده بود با حداقل ترافیک و حداقل دست انداز

 

اما من فقط تهش فهمیدم که لطف این اتفاق، مسیر خلوتش نبود بلکه این بود که اندکی روحیاتم رو بهتر شناختم. اونجا که زورم اومد و دیگه بنا رو گذاشتم بر سرپیچی و عدم تبعیت یعنی دیگه به قطعیت رسیده بودم که من چی ام و چجوری ام و چی میخوام و چی نمیخوام. 😁

 

خلاصه که خیلی هم خودم اذیت شدم، تک تک مسیریابی مجدد های نرم افزار «نشان» یک آه حسرت کشیدم 😅🖤

 

ماشینم هم توی مسیر خلوت و بدون دست انداز، تا تونست اذیت شد و به سخن اومد و بهم شکایت کرد 🤣🖤🖤🖤

 

و الان دارم فکر میکنم کجاهای زندگی ام مطابق شخصیت و روحیاتم تصمیم گرفتم و کجاها مخالف روحیاتم...

 

خداروشکر که شر ها هم خیر اند 

ابوالفضل سجادی
۱۵اسفند

امروز دو تا دوره ضمن خدمت که ثبت نام کردم رو از دست دادم :)

حس بدی ندارم چون با خدوم میگم خب فکر کن اصلا مطلعنمیشدی و ثبت نام نمیکردی!

حس بدی دارم چون حس میکنم بی نظم ام!

نباید اینجوری می شد

بی برنامه بودن!

بی مسیر بودن

توجه به دیگران بجای توجه به خود

و...

شاید همگی دلیل این شرایطم شده اند

گرچه حس میکنم مشکلم صرفا اینه که خودم رو خوب نتونستم مدیریت کنم

باید گوشی و حواس پرت کن ها رو در زندگیم شناسایی و به بند بکشم!

باید وقت هدر ده ها رو شناسایی و حذف کنم!

باید فعالیت های مهم و واجب رو برای خودم مشخص کنم و بقیه موارد در زندگیم رو طوری برنامه ریزی کنم که نه تنها به اونها لطمه نخوره!بلکه به انجام شون هم کمک بشه. خب یکی از واجبات خواب کافیه و من برم که گور بابای وبلاگ و هرچیزی، اگر بخوان به خوابم و بقیه واجباتم لطمه بزنند.

ابوالفضل سجادی
۱۶آبان

هرگز با سهل انگاشتن آنچه دشوار است به جایی نخواهیم رسید

ابوالفضل سجادی
۲۶مهر

امروز با یکی از همکارا که تازه امسال استخدام آموزش و پرورش رو قبول شده داشتم صحبت می‌کردم. متولد سال شصت و شش بود. 1366!!

وقتی زندگی اش رو تعریف می‌کرد، دیدم چه مسیری رفته! 

دیدم اصلا مسیر هامون متفاوت اند

نمیشه مقایسه کرد که من جلو تر ام یا ایشون! 

به این فکر افتادم اینکه بگم فلان جوون یا نوجوون در چه شرایطیه، فلانی در فلان کشور در چه شرایطی هست و... کلا غلطه! 

هیچ دو انسانی نه مبدا یکسان و نه مسیر یکسان و نه مقصد یکسان ندارند و همه چیز خواست خداست تا بیازماید... 

ابوالفضل سجادی
۲۵مهر

چطور مادران و پدران 

فرزندان خود را در مدارسی ثبت نام می‌کنند که نمی‌دانند قرار است چه کسی با چه اهدافی و به چه روش هایی فرزندشان را تعلیم دهد؟ 

پدران و مادرانی که فقط بچه دار شده اند از ترس حرف دیگران و القای دیگران که باید بچه دار بشوی، از حرف پدربزرگ هایی که دلشان می‌خواهد نوه شان را ببینند، معلوم است که فقط بچه را به دنیا می آورند، رنج و زحمت فراوان می‌کشند اما فقط او را بزرگ می‌کنند! اما کسی که با هدف، بچه دار بشود و این هدف را به فرزندش نیز بگوید و او را در راه رسیدن به آن هدف تربیت و راهنمایی کند، به نظر من باتوجه به دانش کنونی ام، فرد بهتری است! 

خیلی مضحک است که بگوییم هر انسانی استعدادی دارد و نباید به فرزندمان بگوییم چه مسیری را برود! بعد همان افرادی که این جمله را می‌گویند، فرزندان مان را بر اساس نمره درس ریاضی و فیزیک و شیمی و فارسی و... استعدادیابی می‌کنند! و به او اجبار می‌کنند که چه درسی بخواند! به او می‌گویند رتبه کافی برای رشته ریاضی فیزیک را نداری! یا برای رشته تجربی یا... 

درحالی که اگر از اول ما می‌دانستیم هدف فرزندمان چه باید باشد، از شغل خانواده دوستانش تا کلاس های اوقات فراغت او تا هر چیزی را مطابق برنامه و نقشه پیش می‌بردیم! 

ابوالفضل سجادی
۲۵مهر

حس خیلی بدیه اینکه حس کنی عقب موندی و دیگه تموم شد... دیگه بقیه رسیدن و تو نمیرسی...

الان همون حس رو دارم! 

من توی زندگیم خیلی از این شاخه به اون شاخه رفتم! 

وقتی خودمو با یک دانش آموز کلاس یازدهم مقایسه میکنم! وقتی میبینم توی یک شاخه مونده و متخصص شده، حس عقب موندن دارم! 

اصلا مقایسه چیز خیلی یدیه 

وقتی حس کنی عقب موندی دیگه جلو نمیری! 

من هم حس میکنم عقب موندم هم حس میکنم خیلی سطحی بودم و هستم! توی یک چیز تا تهش نرفتم! 

توی عسل 

فقط بلدم عسل کندوهای بابا رو بفروشم! نمیتونم کندوداری کنم! 

توی مهندسی، از هر جایی یه چیزی بلدم و توی هیچ نرم افزاری بطور خاص و کامل متخصص نشدم! و فقط یک مدرک فوق لیسانس دارم. 

توی معلمی فیزیک! من بنظرم هم استعداد دارم هم به شدت علاقه دارم هم بعنوان دبیر فیزیک استخدام شدم! اما عمیق واردش نشدم هنوز. 

توی هر کاری که باشی بهت میگن اوضاع خرابه. 

راست میگن! 

آخه واقعا ده درصد درآمد هر حوزه ای قراره بین نود درصد افرادی که در اون حوزه فعال اند تقسیم بشه

اون نود درصد عملا چیزی گیرشون نمیاد! 

ولی اگر با اون ده درصد صحبت کنی، نظر دیگه ای دارند! 

بنظرم بهتره کار عسل رو در همین سطحی که هست نگه دارم 

کار مهندسی رو هم در همین سطح خودش نگه دارم. 

بچسبم به شناخته شده ترین معلم فیزیک شدن... 

اما خب میدونم داخلش مافیا هست! 

گروه های آموزشی مختلف، واقعا یه پا، مافیا اند... 

مافیا یعنی انحصار!؟

اما واقعا فکرم غلطه... 

اونی که تصمیم میگیره چه کسی بهش درس بده، اون دانش آموز و والدینش هستند! 

شاید بعضی گروه های آموزشی خیلی اسم در کرده باشند... اما مدام ابزارها بروز میشن و اگر از جدید ترین ابزار ها استفاده کنی، بزودی تو هم شناخته میشی! 

ابوالفضل سجادی
۱۳شهریور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ابوالفضل سجادی