مهندس سید ابوالفضل سجادی

از یک موجود فناناپذیر، نادان، شکاک، مطلبی بباموزیم

مهندس سید ابوالفضل سجادی

از یک موجود فناناپذیر، نادان، شکاک، مطلبی بباموزیم

مهندس سید ابوالفضل سجادی

درست میشه ، خیالت راحت
تا خدا هست ، زندگی باید کرد ...

کاش تغییر مسیر نمیدادم

سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۰۵ ق.ظ

دیروز ظهر رفتم چهارراه میدان بار که قوطی خالی بخرم برای عسل هامون. 

بعدش اسنپ گرفتم رفتم خونه

توی مسیر راننده اسنپه جوون 33 ساله ی خوش اخلاق و پرانرژی ای بود. می‌گفت توی فکره بره روستا و کشاورزی کنه. می‌گفت 4 سال لیسانس عمران گرفته بعدش سه سال مدرک برق صنعتی از فنی و حرفه ای گرفته. متاهل بود. کارهای مختلفی کرده از جمله فروش میوه و تره بار، می‌گفت یک مرتبه سه تُن سیب زمینی خریده بوده و بعد دیده نصف کیسه ها عملا خاکه! از بس خاک به سیب زمینی ها چسبیده بوده و عملا سرش کلاه رفته بوده. می‌گفت که کارهای مختلفی انجام داده...

حتی میگفت اگه نشه بره کشاورزی کنه، مغازه دوربین مداربسته میخواد بزنه! 

اما میگفت شاگرد اول کلاسشون توی دوره لیسانس، هم درسش تموم شده، از یک زمین کوچیک و دور افتاده شروع کرده و ساخت و ساز انجام داده خودش. الان کلی سرمایه داره! 

از سودهایی که اطرافیانش توی کار ساخت و ساز بدست آورده اند میگفت. و از این میگفت که جون همون رشته عمران رو ادامه نداده، دیگه هیچی یادش نیست و عملا دیگه مهندس عمران حساب نمیشه. 

جالب بود برام حرفاش

خیلی اوقات ده ها برابر پولی که برای اسنپ دادم، از راننده اسنپ ها مشورت های مفیدی گرفتم! از جمله همین آقا.

من توی فکرم بود که بعد از سربازی مغازه عسل فروشی بزنم. 

اما این آقا هم بعد از درسش مدتی توی مغازه ها هم کار کرده بود. 

و کلا بنظر من که یک گلوله ی انرژی بود که به جایی نرسیده بود! 

چون مدام تغییر مسیر داده بود. 

 

توی چهارراه میدان بار با کسی که ازش ظرف خریدم هم صحبت کردم. گفتم کارمندی بهتره یا کار خودت؟ گفت کار خودش! گفت اولا آزادم و آقا بالاسر ندارم. دوما صبح دو ساعت زودتر بیام، شب دو ساعت دیرتر برم، دوزار بیشتر کاسبم! 😅 

من مخالفش نیستم. 

گرچه بازم توی ذهنمه که اگه مسائل بهره وری رو اگه رعایت کنه، اگه ساعات طلایی اش رو پیدا کنه، میتونه درآمدش رو حداقل دو برابر کنه! 

اما بحث من این نیست. 

بحث من اینه که آدم نباید از شاخه ای به شاخه دیگه ای بپره! 

من خودم یک زمانی با یه ذره همت میتونستم یک خونه نیم ساخته توی یک روستا بخرم. اما همون پول رو عسل خریدم. این اشتباه بود!

من باید یک درگاه فروش درست کنم و بابام رو کم کم بیارم جلوی ویترین و فروشگاه عسل. 

خودم برم توی کار عمرانی ام. 

همسرم هم بره توی کار مشاوره به مدیران. شده از راه تحقیق و مقاله. شده از برگزاری سمینار و همایش و کارگاه های دورهمی و مشاوره ای. شده از عقد قرارداد خدمات مشاوره با شرکت ها. شده از راه کتاب نوشتن یا... 

اما عسل فروشی گرچه درآمد داره و درآمدش هم الحمدلله رب العالمین خوبه

اما باید براش یه فکری کرد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۲۸
ابوالفضل سجادی

نظرات  (۱)

انجیر خشک استهبان هم خواستید در خدمتیم 😅

پاسخ:
خخخخخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">