نظم ذهنی
مهندس: اون فایلی که گفتم رو آماده کردی؟
من: نه مهندس! ولی توی ایتا به یک فروشگاه گفتم که محصول دارم و میتونیم توی فروش همکاری کنیم.
مهندس: تو موفق نمیشی توی هیچکاری! چون نظم ذهنی نداری. مدام تحت جو هستی. وقتی از کار آزاد صحبت میشه کلا ذهنت میره روی کار آزاد. وقتی حرف از مهندسیه، کلا میری توی فاز مهندسی...
(در همین حین دارم فکر میکنم، من کاری رو میخوام انجام بدم که بتونم ازش یک ماشین بخرم. من ماشین میخوام نه مهندسی یا هرچی. البته خدایی کار عسل عشق منه! واقعا از اون کوه انرژی مثبتی که رضایت مشتری ها و حرفاشون در من حس های خوب ایجاد میکنند، نمیتونم ساده بگذرم و بیخیالش بشم.)
آره راست میگفت مهندس
من باید روی نظم ذهنی ام کار کنم. یا چیزی رو نگم انجام میدم. مثلا اگه گفتند فلان تحقیق رو انجام بده، بگم وقت نمیکنم ببخشید. یا اگه قبول کردم، زود سر و تهشو به هم بیارم. کار رو الکی کش ندم. تا زود تموم بشن