مهندس سجادی

از یک موجود فناناپذیر، نادان، شکاک و امیدوار مطلبی بخوانیم

مهندس سجادی

از یک موجود فناناپذیر، نادان، شکاک و امیدوار مطلبی بخوانیم

درست میشه؟ خیالت راحت!
تا خدا هست ، زندگی باید کرد ...

۰۱بهمن

اینکه دختری که باهاش ازدواج می‌کنی باید نزدیک خانواده اش باشه یک جوک نیست! 

بالاخره از نظر عاطفی به هم وابسته اند، در زمانهایی از جمله بارداری همسر شما به خانواده اش نیاز داره و زمانهایی هم از جمله در مریضی ها، خانواده همسرتون به رسیدگی های دخترشون نیاز دارند.

بچه دار که بشید، مادرزن تون می‌تونه در شستن بچه و مسایل دیگه کمک کنه به همسرتون و خیلی چیزا. در کل زندگی اجتماعی دختر با خانواده اش بهتره. ممکنه دوست یا اقوام دیگه ای بتونن جای خانواده اش رو پر کنند‌ اما نه به اون کیفیت.

ابوالفضل سجادی
۲۱آذر

در زندگی برای تصمیم گیری بین دو گزینه نیاز دارم به اصولی که بهشون پایبند باشم. پس باید بهشون فکر کرده باشم و با اعتقاد کامل اونها رو تحت هر شرایطی رعایت کنم. 

اصل اولی که میخوام اینجا بنویسم تا همیشه یادم بمونه، فروختن زمانه! 

مشاغل چندین ویژگی دارند. یکیشون نحوه پرداخته. مثلا یک پروژه دانشجویی انجام می‌دادم، برای انجام اون مبلغ فلان تومان میگرفتم. حالا کارفرما کاری نداشت که من توی خونه دراز میکشم یا ایستاده اونو انجام میدم. من با آزادی کافی و اونطور که راحت بودم در زمان ها و شرایطی که بهره وری بالاتری داشتم کار می‌کردم. و حتی با دانش و خلاقیت کاری میکردم که سریعتر و راحت تر و حتی با کیفیت بهتری، کار انجام بشه. 

اما بعضی مشاغل اینجوریه که در ازای ساعتی که کار بکنی بهت پول میدن. اونها مزخرف اند!

کارفرما سودش توی اینه که ازت تا حد ممکن کار بکشه و تو هرچی هم عالی و شایسته تشویق باشی، کارفرما سر ات غر میزنه و دنبال اینه اگه بتونه حتی یه ذره، تو کار بیشتری رو در اون یک ساعت هایی که قراره در ازای اونها پول بگیری انجام بدهی.

پس اگه آدم خلاق و فعالی هستی، کار پروژه ای برات بهتره. اما اگه کسی هستی که کار رو در زمان طولانی تری انجام میده برات کاری که عمرت رو بفروشی بهتره 

من هم قلقلک میشم که از دسته دوم باشم و با آرامش مضاعفی کار کنم اما حس میکنم پتانسیل اینکه از دسته اول باشم رو هم دارم و ترجیح میدم اول جز دسته اول باشم و اگه خیلی نتونستم دوام بیارم برم به دسته دوم

ابوالفضل سجادی
۰۳آذر

در شرایطی که پولدار بودن برای بعضیا ارزش شده، به ارث بردن یعنی مفت و یهویی چیزی رو بدست آوردن، شاید اتفاق عالی ای باشه. 

اما واقعا اگه ارزش ها و علایق مون رو دنبال کنیم، دیگه میراث چیز مزخرف و الکی ایه

مثلا یک پدری که کلی زحمت کشیده و یک کارگاه چوب بری درست کرده و کلی ارتباطات در این حوزه داره، اگه بچه هاش نخوان چوب بر بشن چی میشه؟! 

آره. 

اگه بچه اش بخواد آشپز بشه، اون کارگاه و مدیریت اون کارگاه میتونه مضر باشه و از هدفش دورش کنه. 

بالاخره مدیریت اونجا نیازمند وقت و انرژی ه. 

پس بنظر من در حال حاضر، شاید یک روزی نظرم عوض بشه. اما بنظرم، من باید کاری که دوست دارم رو انجام بدهم. بدون فکر به اینکه همسرم یا فرزندانم قراره کار من رو ادامه بدهند یا نه. 

من از خودم ادب و شخصیت و الگو مناسب باید به ارث بگذارم. 

ابوالفضل سجادی
۰۳آذر

مرد بودن خیلی سخته یا نیست رو نمیدونم. 

اما میدونم زندگی خیلی شیرینه. 

اما میدونم که شیرینی های زندگی با شیرینی هایی که از طریق رسانه و فیلم ها به ما القا شده متفاوت اند!

فیلم ها برامون توهم و توقع هایی ایجاد می‌کنند که کلا باعث میشه در زندگی اذیت بشی. 

من در منزلم تلویزیون نمیخوام داشته باشم. 

توی اون خونه یا جای منه یا تلویزیون!!! 

واقعا اگه در زندگی مشترکم درد ای هم میکشم علتش همین رسانه ها هستند... 

یه جا توقع داری همسرت یجوری رفتار بکنه اما میبینی یجور دیگه رفتار کرد. 

رفتار خودش خوب و عالیه و میتونی خیلی خوشحال بشی ازش اما چون توهم و توقعی داری که متفاوت با رفتار عاقلانه ی همسرت بوده، ناراحت و اذیت میشی و حس میکنی یه جای کار غلطه! درحالی که تو زندگی شیرینی داری. فقط با چیزی که منتظرش بودی متفاوته. 

ابوالفضل سجادی
۳۰آبان

یکی هست که عاشقشم و عاشقمه

حس میکنم این عشق میتونه کمک کنه تا عاشقی رو یاد بگیرم

میخوام عاشقی کردن رو بهش مسلط بشم تا بتونم عاشقانه زندگی کنم

اولین چیزی که مهمه اینه که معشوق من وجود داره! مطمئنم که هست و بنابرین به چیزی خیالی عشق نمی‌ورزم.

وقتی من بدونم معشوقم چیزی رو دوست داره، به علاقه اش توجه میکنم، فکر می‌کنم و بررسی میکنم که چطور میتونم چیزی که دوست داره رو انجام بدم. مثلا اگه بگه دوست دارم چایی ام کمرنگ باشه، دیگه حواسمو جمع میکنم که براش چای اگر بریزم، یا حتی اگه کس دیگه ای براش چایی بریزه، چای کمرنگ باشه.

اما اگه بگه چای کمرنگ دوست دارم، حواسم هست براش بیشتر چای بریزم، کمرنگ هم باشه. حتی سوال میکنم که چای رو به قهوه و... هم ترجیح میده یا نه؟! 

حالا فکرشو بکن،،، یه معشوقی دارم که واقعیه. بهم میگه دوست دارم هر کاری میکنی فقطططططط برای من باشه. برای خوشحال کردن من! بعد بگه اگه فقط دنبال خوشحال کردن من باشی، منم اینقدر پولدار و با روابط بالا هستم که کل زندگیت رو تامین میکنم. بعد بگه صبح و ظهر و عصر بخاطر من و خوشحال کردن من، میخوام یک کاری رو انجام بدی که فقط برای منه! اصلا قرار نیست منجر به چیز خاصی بشه جز اینکه بهم نشون بدی که برای حرفم ارزش قائلی! وقت زیادی نمیخواد بذاری! هزینه نمیخواد بکنی! خیلی هم راحته. حتی اگه نتونستی ایستاده انجامش بدی نشسته انجام بده! حتی دراز کشیده! اما با انجامش نشون دادی که برای حرف من ارزش قائلی! همین! دنبال چیز دیگه ای هم نگرد! 

خب من اگه واقعا عاشق باشم نماز خواهم خوند؟ یا نه؟ 

آیا عاشقی بلدم؟ 

از اونجایی که میدونم خدا نماز جماعت رو دوست داره. خدا در صف اول بودن رو دوست داره. اگه در نماز جماعت شرکت کنم و صف اول جا باشه و من برم در صف دیگه ای بشینم، مثل اینه که برای همسرم چون چای دوست داره چای بریزم اما اون کمرنگ دوست داره و من چای پررنگ بریزم براش! یا اصلا توجه نکنم چی دوست داره... 

اصلا خوبی ازدواج همینه. 

که عاشقی کردن رو تمرین میکنی! 

بارها واقعا پیش اومده که حس کردم نیاز ندارم اما دوست دارم حس کنم خانومم بهم توجه داره.

و کاملا مشهوده که توجه داره یا نه! حتی ظرف شستن وقتی با توجه به من و برای خوشحال کردن من باشه، با اینکه صرفا برای شسته شدن ظروف یا تمیز شدن ظروف یا حتی برای اینکه وقتی ظرف میخواد ظرف ها تمیز باشند، خیلی فرق داره. 

ممکنه وقتی برای من ظرف بشوره، لباس خاصی بپوشه، آهنگ خاصی رو زمزمه کنه، در تمیز شدن ظروف دقت خاصی بکنه، اگه برای من لکه نداشتن ظروف مهمه، بعدش خشک شون کنه و........ 

حالا این رو تعمیم بده به کل زندگی. 

اگه من کل زندگیم، هر کاری ام رو برای خوشحالی و رضایت خدا انجام بدم، چه زندگی ای خواهم داشت!

واین یک پیش نیاز هم داره. اونم اینه که اگه میبینم خدا وجود داره، اگه میخوام براش عاشقانه زندگی کنم، دنبال این باشم که اون چیا دوست داره و چیا دوست نداره. 

دقیقا اولین روزهای هر رابطه عاشقانه ای هم همینطوریه

مدام دنبال اینیم که طرفمون چی دوست داره و چی دوست نداره.

برای این هم پیشنهاد میکنم احادیث کوتاه رو بخونید. هم خیلی قشنگن هم خیلی پر معنا. ترجیحا هم متن عربی شون هم بخونید. خیلی زبان فارسی و عربی شبیه اند و قطعا میتونید خیلی از کلماتش رو بفهمید. و حتی خیلی اوقات که مترجم اشتباه ترجمه کرده یا بطوری ترجمه کرده که مفهوم جمله رو شاید متوجه نشید، متن عربی اش خیلی کمکتون میکنه. 

عاشقی کنیم. 

خوب عاشقی کنیم عالی عاشقی میکنه. 

ابوالفضل سجادی
۲۷آبان

موقع اذون توی محوطه یکی از مهندسین سرپرست دفترفنی یکی از کارگاه ها رو دیدم. بهشون گفتم که آخر سال خدمتم تموم میشه و اگه کاری داشتید من در خدمتم، دیگه باید دنبال کار بگردم. 

هم جمله ام تموم شد، خداحافظی کردم و واقعا در فاصله اندکی، قاری قرآن که صداش از بلندگو پخش می‌شد و در قرائتش مکث کرده بود گفت  «و الله خیر الرازقین»!

من یک حدیثی دیدم که می‌گفت اگر مشکل برات پیش میاد استغفار کن و اگر رزق و روزی ات میخوای زیاد بشه، تکبیر بگو. منم بعد از شنیدن اون جمله از قاری، گفتم الله اکبر، بلافاصله قاری که مکث کرده بود هم گفت  «الله اکبر و...» و ادامه قرائتش رو رفت. 

یعنی یکجوری دلگرم شدم که دیگه تمومه دیگه 😅 یعنی اصلا نمیدونم آینده شغلی ام چی قراره بشه اما دلگرم ام. 

 

بعد از نماز یک سربازی که جدیدا توی منابع انسانی مشغول شده من رو دید و ازم راجع به جایگاه و کارهام پرسید. 

گفتم بهش. 

بعد گفت میخوای جذب بشی. 

گفتم نیرو بخوان آره، نخوان، نه! 

گفت اینا که نمی‌خوان. اما یک پارتی ای پیدا کن و بمون. 

گفتم موقع سرباز شدن میتونستم پارتی بازی کنم و نکردم. الان هم پارتی بازی نمیکنم.

بنده خدا نمی‌دونست دل من به چه کسی (خدا) گرمه! 😅 فکر کرده بود بنده های خدا رو بیشتر از خدا قبول دارم... 

خدا درست کنه، خوبشو درست میکنه. 

بنده های خدا چیزی رو درست میکنن که فکر میکنی به نفعته اما به ضرررررته

ابوالفضل سجادی
۲۷آبان

یادمه یکی میگفت برو یک جایی که بهت حقوق ثابت بدهند تا بتونی با خیال راحت وام بگیری و... 

اما به چشم خودم دیدم کارمندی که حقوقش معوقه شده و نتونست قسط هاش رو بده... 

 

ابوالفضل سجادی
۲۵آبان

1. ارزش پیشنهادی

 

خب توی یک برگه خیلی نوشتم که چیا میتونه باشه. اما مهم اینه که ارزش پیشنهادی چیزی باشه مطابق با هویت و شرایط من!

 

مثلا یک زمانی که من شروع کردم و پیج عسل شصت دره رو تاسیس کردم، انگیزه اولم این بود که دستم توی جیب خودم بره و مستقل بشم و به درآمدی برسم و هدف دومم این بود که پدرم مجبور نباشند عسل شون رو چکی یا مدت دار یا به قیمت های خیلی ارزون بفروشند.

 

در اون زمان من به سختی میتونستم بقیه رو متقاعد کنم که محصولم رو بخرند. به یاد دارم که عملا فروشم حضوری بود و خیلی انگشت شمار از پیج مشتری داشتم. اون زمان عسل مون رو توی ظرف نیم کیلویی می‌ریختم و به هرکسی می‌رسیدم میگفتم بیا یک قاشق تست کن! این عسل کندو خودمونه و...

یادمه اون اوایل از بابا عسل میگرفتم و می‌فروختم و بعد پول بابا رو میدادم!

اون موقع کندودار بودم! خب منم همیشه به بابا سعی می‌کردم توی کار شون کمک کنم! 

 

اما الان سربازم. هر روز باید برم سر خدمت. پس دیگه خودمو کندودار نمیدونم. اما کسی هستم که در زمینه عسل و کندوداری دانش مختصری داره و از اون مهمتر کندودارهای مطمینی رو میشناسم! بالاخره 11 ساله بابا کندودار اند و منم کنارش همکاری داشتم باهاشون.

 

پس دیگه ارزش پیشنهادی من این نیست که میتونید حس خرید مستقیم از کندودار رو داشته باشید. 

شما عملا از یک مهندس فوق لیسانس مهندسی عمران که در مترو مشهد سربازه و متاهله و... دارید عسل میخرید که این آدم افرادی رو میشناسه از جمله پدرش که حاضره روی کیفیت محصول اون کندودارها قسم بخوره! بالاخره از نزدیک باهاشون بوده و بهشون اعتماد داره.

 

حالا ارزش پیشنهادی عسل شصت دره چیه؟

 

حس یک خرید مطمئن؟!

یک خرید آنلاین سریع؟ 

 

ببین ویژگی های اصلی ما، اول وسواس من در تهیه محصوله. که باید بتونم محصولی رو با خیال راحت تضمین کنم و الا نمی‌خرم و نمیفروشمش.

بعد اینکه آنلاین و یا تلفنی سفارش میدید و درب منزل تحویل می‌گیرید. 

بعد اینکه تضمینی دارید که اگر محصولی که به دستتون رسید به هر دلیلی نخواستید میتونید برش گردونید! گرچه همکارام بعضیا میگن اگه عسل رو خریدید و دادید آزمایش و تقلبی بود پس می‌گیرند که کلا حرف اشتباهیه چون آزمایشگاه عدد دیاستاز و... رو میگه و اصلا آزمایشی نداریم که بگه عسلی طبیعیه یا نه! اما من میگم اینقدر محصولاتم مطمئن و باکیفیت هستند که اگر یک روزی به هر دلیلی یک نفری محصولم توقعش رو برآورده نکرد بدون هیچ اعتراضی محصول رو پس میگیرم پس با خیال راحت میخرید.

ارزش پیشنهادی هایی هم دارم که خودم متوجه شون نیستم اما مشتری هام بهتر میدونن! که چرا از من خرید می‌کنند. 

 

خلاصه که ارزش پیشنهادی عسل شصت دره در یک عبارت چیه؟ 

ابوالفضل سجادی
۲۱آبان

یک زمانی یکی از سرپرست هام بهم گفت تا چه زمانی سربازی؟ 

حتما زودتر از ترخیص ات بهم خبر بده تا یک نیرو جایگزین ات کنیم تا کارها نمونن. 

اما جالب اینه که هنوز من همونجا سربازم اما اون سرپرستم جابجا شده اند. 

البته حرفم این نیست که، جایی که رفت از جای قبلیش بهتره یا بدتر!؟ حرفم اینه که کسی از فرداش خبر نداره. پس برنامه ریزی هامون، امید به انسان ها بستن، دنبال پارتی بازی بودن، و خیلی از امتحانات الهی که بد پس میدیم، اشتباهات بزرگی هستند که ممکنه یک انسان نا آگاه به شرایط دنیا مرتکب بشه. 

ابوالفضل سجادی
۱۹آبان

من چه کسی هستم؟ 

1. بنده خدا

2. سرباز مهندس 

3. شوهر

4. برادر

5. صاحب سایت 

6. پسر (فرزند) 

7. عضوی از دو خانواده 

8. صاحب یک خودرو

9. صاحب لباس و کفش

10. صاحب موبایل

11..... 

 

چه کسی میخواهم بشوم؟ 

1. صاحب خانه

2. مهندس

3. عسل فروش 

4. صاحب یک پیج قوی @shast_dareh

5. پدر

6...... 

 

هر کدوم اینها مسئولیت هایی بر دوش من می‌گذارند که گاهی اینقدر حجم اونها زیاد میشه که آدم نمیرسه به همشون! 

چاره چیه؟!؟!

ابوالفضل سجادی